پرژین

ساخت وبلاگ
يك روزهايى هم اينطورى مى شود: 1. آرزو بعد از دو سال زنگ مى زند و مى پرسد: - زنده اى؟ديشب توى خواب من مرده بودى! و منت مى گذارد: - تا صبح برات گريه كردم. و خودش را دعوت مى كند: - اين هفته ميام ديدنت! 2. يك پاكت پر از اسناد مهم را به تخريب چى مى دهم تا ببرد جايى كه مى برد البته و وقتى برمى گردد گزارش مى دهد: - اسناد رو بردم.اما نبودند.پاكت رو انداختم زير در! مثل اينكه من خيلى تعجب كرده بودم.چون بلافاصله پرسيد: - اشكالى داره مگه؟ - حالا اگه اشكالى هم داشته باشه،چه كارى از دستمون بر مياد؟ 3. يا هوا خيلى سرد است يا يخچال خراب شده است.هر چه هست ميوه ها يخ زده است و خانه هم كه سرد است و من هم خسته و گرسنه.يك فكر بكر، دم كردن چاى بود و فكر بعدى آنكه بجاى دم كردن چاى توى قورى،چاى را توى ليوان دم كنم.چاى و آب جوش را توى ليوان ريختم و يك بشقاب پيركس هم روى ليوان گذاشتم تا خوب دم بكشد.منتظر دم شدن چاى بودم كه با صداى شكستن پيركس غافلگير شدم.اولا كه به قول خارجى ها فاك.دوما كه اين دومين ظرفى است كه در اين هفته شكسته شده است.سوما هم آخه چرا؟ پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 226 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 23:39

داستان اين بود كه من بايد دوازده حلقه دى وى دى را با دقت نگاه مى كردم و مى فهميدم و تدريس مى كردم.آيا اينكار ساده ست؟خير.اما، من چند هفته وقت گذاشته ام و انجامش داده ام و در نهايت متوجه شده ام كه چند تا از دى وى دى ها تكرارى است و به همين دليل چند تا از مباحث ناقص است.امروز زنگ زده ام و خواهش كرده ام دى وى دى هاى ناقص را براى من بفرستند.پرسيدند: - تاريخ دى وى دى ها؟ -ماه شش - ماه شش؟!كل ايران انجام داده خانم.شما هنوز انجام ندادين؟ - كسى متوجه نواقص نشده بود؟ - خير - پس احتمالا اصلا انجام ندادن و فقط نامه نوشتن كه انجام دادن. - شما هم مى تونين اينكار رو بكنين وگرنه ممكنه توبيخ بشين! - اشكالى نداره. بايد مى گفتم"به درك".حيف كه من خيلى باادبم. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 234 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 23:39

تصميم داشتم اين بعدازظهر:

- آن جزوهء شصت و شش صفحه اى را مطالعه كنم كه امتحانش هفتهء آينده است و خيلى هم مهم است.

يا حداقل :

- آشپزخانه را مى شستم كه هنوز  پر از خرده هاى شيشهء پيركس  است و راه رفتن در آن  خطرناك است.

يا حداقل تر:

به خريد مى رفتم و يخچال را از حالت فقر و قحطى در مى آوردم و اميد به زندگى ام را بهبود مى بخشيدم.

اما، به جاى همهء اين كارها:

خوابيدم.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 240 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 23:39

يك عده هم -  كه تعدادشان كم نيست- وجود دارند كه آلرژى را به سوسول بازى ربط مى دهند و تازه از اين هم بيشتر؛بعضى هايشان با شنيدن فقط اسم آلرژى آنچنان چشم و ابرويى مى رقصانند كه معنايش چيزى در مايه هاى "تو را چه به اين حرفها؟"و يا"اين چيزهابه گروه خونى شما نمى خورد" مى شودتعجب من از اين است كه اين عده با وجود اين تنفر شديد از اين كلمهء بدبخت چطور هيچ كمپينى عليه آن راه نينداخته اند تا سارا دوست من هم عضو آن بشود و عليه آن بجنگد و كمتر از دست من حرص بخورد.چون واقعا امروز وقتى به قرمزى روى دستم اشاره كرد و دليل آن برامدگى سنگ آسا را پرسيد و در جواب آن كلمهء بيچاره را شنيد، نزديك بود سكته كند. - آخه نيش پشه چه ربطى به آلرژى داره؟ - شايد هم آلرژى نيست.ولى اين جاى نيش اون پشه اى كه يك ماه و نيم پيش تو حياط نيشم زد و ازش خون اومد و خودت هم بودى و كلى خنديدى! - خوب واسه چى همينجورى  نگاش مى كنى؟سركه اى، آبليمويى چيزى بهش بزن! ترسيدم اگر دوباره بگويم آلرژى دارم،سارا سكتهء كامل را بزند. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : آلرژى فصلى,آلرژى تنفسى,آلرژي بهار, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 237 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 23:39

كتاب با اين جمله شروع مى شود:

" آن زمان سى و هفت سال داشتم"

خواندن كتاب را براى تعطيلات اين هفته برنامه ريزى كرده بودم.اما، هم سن بودن با قهرمان _داستان،آنچنان حس _خوب_تحربه نشده اى به من داد كه بعيد مى دانم به تعطيلات برسد.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 232 تاريخ : شنبه 6 آذر 1395 ساعت: 23:39